دل نوشته
خدایا،
ردیفوسطیها را هم بپذیر… ما را که نه بندههای درجهیکت هستیم و نه بلدیم فراق مهمانیات را زار بزنیم. ما که مثل آدمهای حسابی، دعای وداع نمیخوانیم و بغضمان نمیترکد. ما که هنوز نمیفهمیم جمعشدن سفرهی مهمانیات یعنی چه. ما حالیمان نیست در چه ساحل خوشآبوهوایی نشستهایم و روزی دیگر باید بساطمان را جمع کنیم و به زندگیهای دودگرفتهی قبل بازگردیم.
خدایا،
ما دلخوش بودیم به غیرعادیهای مهمانیات. به اینکه ساعت چهار صبح را ببینیم، به آن لیوان آب آخر که درست روی پنج ثانیهی مانده به اذان، پایین برود. دلمان به چرتهای قبل از افطار خوش بود. ما دلبستهی نعناداغِ روی آش و کنجدِ نان سنگک بودیم. ما را ببخش که حال نداشتیم قبل از افطار، اول نماز بخوانیم. ببخش که هنوز اذان مغرب در گلوی مؤذن جا نیفتاده، لقمهی اول را بالا میدادیم. ببخش که مثل بندههای فرهیختهات، قبل از افطار دعا نمیخواندیم.
اما خدایا،
ما را همینطور که هستیم بپذیر. ما تمام توانمان را گذاشتیم برای تمامکردن جوشن کبیر در شبهای قدر، و اگر سه شب را تا فراز آخر میرفتیم، کیفور میشدیم. ما بلد نبودیم دعای افتتاح بخوانیم، ابوحمزه هم به نظرمان طولانی میآمد. پس همان “یا علی یا عظیم"های نصفهنیمهمان را از ما بپذیر.
ما دوست داشتیم در این ماه، همانطور که تو دوست داشتی، زندگی کنیم. پس در این شبهای باقیمانده، نام ما را هم در فهرست خوبان و بخشیدهشدگان بنویس.
خدایا،
ما بد نیستیم… یعنی دلمان نمیخواهد که بد باشیم. ما اول و آخرش بندهایم. شاید نه از خاصان و مقربان، اما بین معمولیها که هستیم… نیستیم؟
ما ردیفوسطیهای کلاس دوستت داریم. نه مثل عینکیهای ردیف جلو، که مشقهایشان همیشه کامل است، و نه مثل بچهشرهای ردیف آخر، که هیچچیز را جدی نمیگیرند. ما بلد نیستیم خلاف کنیم، جرأت نداریم بیاجازهات آب بنوشیم، یاد نگرفتهایم نافرمانیات را بکنیم.
پس خدایا، ما را هم ببخش.
میگویند اول ماه رمضان که میرسد، در دل روزهداران یک دانهی گندم بهشتی میکاری تا گرسنگی را احساس نکنند. خدایا، دل ما همهاش برای توست، همهاش را گندمزار کن. خرید تضمینی محصولش هم با خودت!
این عید فطر، هوای ما را هم داشته باش…
ما عربیمان خوب نیست، فارسیمان هم بلاغت ندارد. اما دلمان میخواهد که کلماتمان را هم بخری و ببری بالا، کنار دعاهای زیبای بندههای زیبایت.
قبولمان کن، همینطور که هستیم…
دوستت داریم.
😍😍😍